سلااااااام سلامممم
وای وای چقد تنبلم من
تو خونه بیکارم ولی تنبلیم میاد بیام پای سیستم
با گوشی هم که اصن نمیشه بابا
تا قبل تولد عشق جان گفتم بیبام یکم بنویسم نشد ک نشد
خو اون هفته که کلا یه روز درمیون تعطیل یود
از جمعه 5 اذر ما شروع کردیم به دور دور کردن
خلاصه با دوستا بودیمو خیلی خوش گذشت
دوستا هی اصرار داشتن یکشنبه واسه عشق جان تولد بگیرم منم ی میگفتم نه خخخخ
اخه میخواستم سوپرایز کنم
دیگه قرار بر این شد 12 من غذا و کیک درست کنم بریم بیرون
جونم براتون بگه ما 12 شب تازه اومدیم غذا درست کنیم
من کلی تخم مرغ سیب زمینی گذاشتم بپزه(هرچی تخم مرغ بود)
یکم کارامو کردم تا پخت همسری گفت من درست میکنم تو برو کیک بپز تا دره یخچالو باز کردم دیدم واااا تخم مرغ ندارم ساعت 2 شب همسری گفت برم یه جا شاید باز بود گفتم ول کن صبح درست میکنم
یکم ت.نت چرخیدم دیدم کیک بدون تخم مرغ هم هستااااا
خو ولی من امکاناتم کم بود چون فر ندارم فعلا همیشه رو گاز درست میکنم کلی پف هم میکنه و طرفدار داره ولی با بدون تخم مرغ رو گاز
من درست کردم گذاشتم رو گاز خو طول میکشه
همسری الویه درست کرد منم وسایلارو جمع جور کردم
کیک در اوردم دیدم هی بدک نیست ولی خو من کیکای شکلاتیم طرفدار داره ولی هوا گرم بود نمیتونستم خامه اینا بزنم همینطوری دورشو یه پاپیون گذاشتم
ساعت 4 ما خوابیدیم7 پاشدیم رفتیم خیلی خوش گذشت
ولی این تعطیلات تموم شد تو تن ما فقط خستگی موند
حالا برسیم به تولد یار جانم همسری چند وقته میگفت هلیکوتر کنترلی منم که میدونستم علاقه داره رفتم خریدم واسش قایم کردم صبح تولدش تلویزین داشت تاریخو میگفت گفت 14 اذر همسری گفت تولدمه ها من بروم نیوردم ریز گفتم مبارکته
از چندروز قبل هی میگفتم تولد چیه اخه دیگه بزرگ شدیم خلاصه
کلی بادکنکم گرفتم همه سقفو اینارو باکنک زدم همه جای خونه شمع گذاشتم غذایی که هوس کرده بود درست کردم
همسر جان از شانس بنده دیر داشت میومد بعد زنگ زد حاضر شو بریم جایی کار داریم
وای من گفتم چطور بکشونمش بالا
خلاصه رسید جلو خونه زنگ زد بار اول جواب ندادم با دوم ج دادم گفت بیبا گفتم حموم بودم حاضر نیستم گفت وااای الان میبنده مگه یه ساعت پیش گفتم حاضر شووو
گفتم بیا الان حاضر میشم خو
خلاصه درو نیمه باز گذاشتم چراغا خاموش تا درو باز کرد اهنگ تولدت مبارک گذاشتم هنگ کرده بودا
میگفت فکرشو نمیکردم من
کادوشم با کلی اذیت بهش دادم
یه جعبه کوچیک توش نوشته بودم کادو تو مده برو بردار بهش دادم چندتا ادرس دادم میگفت نخریدی خو بگو دیگه
وقتی دید باز کلی ذوق کرد و ازم تشکر کرد
خلاصه رفتیم کارمونو انجام دادیم من اومدم خونه یهو دوستمون زنگ زد بیاین بریم بیرون من گفتم باشه کیک درست کردم میایم خلاصه من رفتم دم درمون همسری رفت دور بزنه بیاد من سوار ماشین شم من رویه از این پلا هست رو جوی میله ای وایستاده بودم نمیدونم چی شد پام چیشد یهو رفت توش افتادم کیکم تو دستم
همسری دید ترسید دویی اومد منو بگیره من میگم کیک سالمه؟؟؟؟
یعنی شانس اوردم کیک گرفته بودم گفت خودتن سالمی؟؟
پام کبود شدددددددد
رفتیم پیش دوستامون شام خوردیم اونا زحمتشو کشیدن
بعد رفتیم لب ساحل کیک خوردیم با چایی
همسری هلیکوپترشو اورده بود بازی کردیم
دیگه اومدیم خونهههه
وااای خیلی حوصلم سر میره اینحاهم خلوت
همسری هم هنوز نیومده
خداحافظ