دیشب تا دیر وقت خوابم نبرد
واسه همین صبی نمیتونستم چشامو باز کنم و خونه موندم
توو ادارمون خیلیا قضیه منو چنار میدونن
دوستای اون
چن تا از دوستای من
طبقه قبلی که بودم چنار اول صبح میومد سرمیزد و بعدش میرفت طبقه خودشون
یادمه یه بار یکی از همکارا گفتش آقای ...کاری داشتین؟!
چنار گفتش: واسه صله رحم اومدم اینارو با خنده میگفت و به منم نگا میکرد