loading...
دل نوشته های دختر کارمند
دختر کارمند بازدید : 39 دوشنبه 07 بهمن 1392 نظرات (0)

سلام        

این روزا حال و احوال خوشی ندارم،عشقم از یه طرف، تیکه انداختن ...همکارا یه طرف و کارای مسقره ای که بهمون میدن

خیلی فشار رومه،بچه هامون با نگاهاشون قورتم میدن دو تا رقیب عشقی دارم که پدرمو دروردن یکیشون بود این چند وقت محلم نمیداد خانوم حالا که دیده اون عزیز نمیتونه تور کنه حالا یکی دو روزه بهم سلام میکنه امروز برگشتم خونه به این قضیه فکر کردم که چرا حالا بهم سلام میکنه...خب اینکه مشکلی نداره منم از فردا به همون راهش ادامه میدم سلام نمیکنم تا بقیه متوجه کار خانوم بشن منظورم ازین خانوم،همون خانومی که کنار اقای محبوب من میشینه،یعنی خودشو کشت تا اقای مارو خر کنه گول بزنه از هزاران هزار ترفند مکر و حیله استفاده کرد اما دست اخر نتونست ماهی شکار کنه

آخه،همکار جون با این کارا نمیتونی پسری خر کنی برو خانومی یاد بگیر،بذار انتخاب بشی نه اینکه انتخاب کنی

من از اولش انتخاب شدم انتخاب نکردم

بله حقیقت اینه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 45
  • بازدید کلی : 4,027
  • کدهای اختصاصی

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا