loading...
دل نوشته های دختر کارمند
دختر کارمند بازدید : 47 چهارشنبه 16 بهمن 1392 نظرات (0)

خدا جون کمکم کن

من خیلی دوسش دارم

من طاقت نمیارم بدون اون

ظاهرم درست و مرتب

باطنم ناراحت و افسرده

فکرم خسته و آشفته

دلم شکسته و غمگین

روحم ناآرام حیران و سرگردان

من یه مرده ام

یه شکست خورده

یه بنده خدا اختیار عقل و قلبشو از دست داده

تموم امیدها و آرزوهام تبدیل شدن به ناامیدی

چی فکر میکردم چی شد

خدا جون،اونم منو دوس داره!!!اونم به من فکر میکنه!!!

نمیتونم تمرکز کنم نمیتونم کاری انجام بدم فقط دلم میخواد آهنگای غمگین گوش بدم و چشامو ببندم

توو اداره هم همینطوری ام با آهنگ خودمو آروم میکنم

خونه هم میام یه راس میرم اتاقم آهنگ گوش میدم و دراز میکشم

بی اشتها شدم میل به غذا خوردن ندارم

تا چند وقته پیش همکارا میگفتن چقدر میوه میخوری همش در حال خوردنی

الان دیگه شامم نمیخورم

ناهارمم با بی میلی هر چه تموم تر تک و تنها میخورم انگار دارم زهر میخورم

نمیدونم

نمیدونم

نمیدونم

پاک کلافه و گیج شدم

چی شد!چطور شد!

اون دختر عاقل کجار فت!!

چرا و چطور من به این حال و روز افتادم!!!

درمون درد من بیمار گونه من دل شکسته من نا امید چیه!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا جون کمکم کن

تنهام نذار

خدا، میدونم هر اتفاقی که واسم میفته حکمتی داره از جانب شما میدونم به خیر و صلاحمه

خدا کمکم کن

خدا جون مثه همیشه مراقبم باش

دختر کارمند بازدید : 20 سه شنبه 08 بهمن 1392 نظرات (0)

سلام سلام سلام


وای امروز حالم خیلی خوبه،آخه راستش از دیروز  ظهرمحل کارمو تغیر دادم رفتم طبقه دوم،این طبقه جوش خیلی خوبه ،آرومه،اثری از موجود مردم آزار یافت نمیشه،صبی با خیال راحت رفتم آبدارخونه یه لیوان چای خوشگل برای خودم ریختم بعدش یه کم کتاب خوندم میخواستم همون کاری مسقره اداره انجام بدم اما سیستم نداشتم ازونجاییکه خدای مهربونم خودش هوامو دارم اقا ر گفتش خانوم میتونین از سیستمای بغلی استفاده کنین خب خیلی خوب شد به کارام رسیدم

 چنار دیدم بهش گفتم : من رفتم طبقه دوم اگه کارم داشتین اون طبقه بیایین، اون گفتش اینور یا اونور! من گفتم سمت رسیدگی  راستی داشت یادم میرفت  دلیل اینکه چرا چنار صداش میکنم   منو یاده سریال عمر گل لاله میندازه اصن حکایت زندگی ما مثه همونا میمونه یه مدت یه دختر میاد بینشون فاصله میندازن  بعدش یکی دیگه میاد ....هی این میاد اون میره

ساعت دوازده ظهر بود رفتم ابدارخونه ناهارمو گرم کردم  با ارامش ناهارمو خوردم

یکی از همکارای جوون اون طبقه  آقای ر وقتی داشتم ناهار میخوردم اومد ظرف غذاشو رو گاز گذاشت و رفت چون توو جامعه ما مخصوصا جاهای دولتی خیلی راحت حرف درمیارن بنده خدا بیرون منتظر بود تا غذای من تموم بشه ، منم نفهمیدم چی خوردم زودی بار و بندیلمو جمع کردم و از ابدارخونه زدم بیرون یه لحظه رفتم طبقه بالا حال بچه هارو بپرسم چشم به جمال آقا چنار روشن شد.عصبانیداشت با  خانوم س  با روی خوش و خندون سلام کرد به به

آقا چنار منو ندید  از یه سری کاراش سردرنمیارم،واقعا چرا!!! آقا چنار بالاخره کیو دوس داری!کیو واسه زندگی میخوای،به قول مروف فازت چیه!!! فازت چیه!!! آقا چنار جواب منو بده، فرار نکن حقیقت بگو

از آقا چنار خبری نشد به طبقه ما سری نزد، دوستش اوون طبقه بود هون قد کوتاهه آقای ع، میخواستم سراغ چنار ازش بگیرم که پشیمون شدم بخاطر چیزی که طبقه بالا دیدم،این همکار ازون همکاراس که آقا چنار باهاش جوره،یاده تابستون افتادم آبدارخونه بودم داشتم لیوان میشستم که این دو تا هم اونجا بودن که دوست چنار از دختر کوچولوش میگفت آقا چنار از برادرزادش حرفاشون یادمهلبخند یادش بخیر لبخندآقا چنار میگفتش هیشکی به پای برادرزاده من نمیرسه اون یه چیزه دیگس، خوب یادمه داشتم از ابدارخونه میرفتم اون دو تا نزدیک در وایساده بودن چنار با من توو یه راستا وایساده بود و اون دوستش رو به روی ما،چنار نگاهش به من بود گفتش: این خودش هنوز بچس بچه هم داره ازین حرفا ...به دوستش گفتم خدا دخترتون واستون حفظ کنه.اون موقع هم چنار دوس داشتم الان بیشتر و بیشتر دوسش دارم در حد مرگ دوسش دارم.

 

خدا جون آخرش چی میشه!!!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 50
  • بازدید کلی : 4,032
  • کدهای اختصاصی

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا